Sunday, February 14, 2010

Wall In Time!



دیروز سینا بهم زنگ زد


می‌شناسمش از اون چاچول بازاست.


بی دلیل به یکی زنگ نمی‌زنه.


بی مقدمه نه گذاشت نه برداشت گفت


برنامت واسه فردا چیه کلک؟


منم عینهو یه کُمد گفتم مگه چه خبره؟


با بی ادبی تمام منو یک الاغ خطاب کرد و ناله سر داد


ولنتاینه دیگه وَلِنتاینْ.


می‌دونستم که قضیه‌ رو می‌دونسته.


راستش ما «من و منزل رو عرض می‌کنم» یخورده با بقیه فرق داریم.


مثلاً وقتی همه قوهای عاشق میرن کافی‌شاپ


ما میریم پارک لاله آش رشته می‌خوریم.


یا


به جای اینکه بریم پول بدیم


قلب خرس‌دار یا خرس قلب‌دار و شوکولات بخریم ،


میریم لواسون باقالی و لبو می‌زنیم بر بدن.


و یا حتی


...بماند مابقیش خصوصیه.


کلاً از اون اولش هم از این قرتی بازی‌ها نداشتیم.


این که خوبه تازه خارجکیه.


ما ایرونیش رو هم ، چی میگن بهش؟


همون سپندارمذگان رو هم فاقد هرگونه ارزش معنوی می‌دونیم.


آخه عشقولانه ما خیلی از این حرفا شدیدتره!


اگه آبجی مکرمه اینو بخونه چه خوارشوهربازی دربیاره...


خلاصه


ولنتاین بی ولنتاین.


همین.


1 comment:

  1. ای بی چشم و رو!! واسه دختره کادو نمیخری اون وقت گردن آبجی مکرمه میندازی!؟!؟

    ReplyDelete

ما اینیم