Sunday, February 28, 2010

Society and God



برنامه‌‌های خدا برای تنظیم جمعیت

از قدیم گفتن فرزند کمتر زندگی بهتر
این جمله یه معنی بیشتر نداره
یعنی آقا جون
هر چی نون خور بیشتر ، نون کمتر
حالا اگه بیاید قضیه‌رو بزرگتر هم کنید
بازم
اون حرف قدیمیا صدق میکنه
مثلاً همین کره زمین
مگه چقدر غذا داره که این همه آدم بیاد توش
اگه همینطوری ملت فِرت فِرت بچه بزان
دیگه سنگ هم واسه خوردن پیدا نمیشه
پس چه باید کرد؟
البته آدمیزاد که بلد نیست کاری بکنه
بنابراین خدای قادر متعال وارد عمل میشه
ایشان به چند طریق جمعیت زمین را کنترل می‌کنند
بلایای طبیعی یا بهتره بگیم بلایای از قصدی
مثلاً
یهو یه زلزله میاد تو هائیتی کلی اونجا میمیرن
بعد
یه زلزله بدتر میاد تو شیلی کلی هم اونجا نفله میشن
تا اینجا آمریکای لاتین تقریباً به جمعیت دلخواه نزدیک میشه
یا
اندونزی یه سونامی خفن میاد همه میرن زیر آب
یا
ژاپن زمین رانش میکنه بسیاری میرن زیر خاک
البته راه زیاده که فعلاً همینا بسه
بلایای غیر طبیعی
ایشان –خدا رو میگم- برای دیگر جاها هم برنامه دارند
مثلاً در آفریقا ترتیبی می‌دهند تا مردمیکه کوفت ندارند بدن به توله‌هاشون
برن کلاشینکوف بخرن برن تِپ تِپ همدیگرو بکشن
یا
یکی از آشنا ترین مثال‌ها برای ما مرد شریف ایران
تصادف
هیچ فکر کردین اگر تو ایران در هر ساعت 2 نفر نمی‌مردن چی میشد؟
به خاطر همه این دلایل است که باید از خدای خود شاکر باشیم
همین

Sunday, February 14, 2010

Wall In Time!



دیروز سینا بهم زنگ زد


می‌شناسمش از اون چاچول بازاست.


بی دلیل به یکی زنگ نمی‌زنه.


بی مقدمه نه گذاشت نه برداشت گفت


برنامت واسه فردا چیه کلک؟


منم عینهو یه کُمد گفتم مگه چه خبره؟


با بی ادبی تمام منو یک الاغ خطاب کرد و ناله سر داد


ولنتاینه دیگه وَلِنتاینْ.


می‌دونستم که قضیه‌ رو می‌دونسته.


راستش ما «من و منزل رو عرض می‌کنم» یخورده با بقیه فرق داریم.


مثلاً وقتی همه قوهای عاشق میرن کافی‌شاپ


ما میریم پارک لاله آش رشته می‌خوریم.


یا


به جای اینکه بریم پول بدیم


قلب خرس‌دار یا خرس قلب‌دار و شوکولات بخریم ،


میریم لواسون باقالی و لبو می‌زنیم بر بدن.


و یا حتی


...بماند مابقیش خصوصیه.


کلاً از اون اولش هم از این قرتی بازی‌ها نداشتیم.


این که خوبه تازه خارجکیه.


ما ایرونیش رو هم ، چی میگن بهش؟


همون سپندارمذگان رو هم فاقد هرگونه ارزش معنوی می‌دونیم.


آخه عشقولانه ما خیلی از این حرفا شدیدتره!


اگه آبجی مکرمه اینو بخونه چه خوارشوهربازی دربیاره...


خلاصه


ولنتاین بی ولنتاین.


همین.


Friday, February 12, 2010

Boring



امروز فهمیدم
اونایی که میگن
آدم یکی دو تا رفیق نمونه داشته باشه بهتر از اینه که کلی رفیق معمولی داشته باشه
زر میزنن
ببخشیداااا
اگر اون رفیق معمولی ‌‌ها بودن
امروز اینقدر حوصلم سر نمی رفت
از اون 2-3 رفیق خوب
یکی مسافرته
یکی داره سگ میزنه
یک باهام قهره
یکی گشاده
یکی سربازیه
یکی گوشیشو بر نمی‌داره
یکی که من باهش قهرم
یکی تو روز تعطیل میگه سر کاره
آخری هم که خودم باهاش حال نمی‌کنم
عملاً کف کردم
اینترنت بی صاحاب هم که راه نمیره
تلویزیون هم که بماند
از ماهواره هم که بدم می‌آد
فیلم هم که ندارم
کتابِ خوب هم که نیست - خواستم بگم اهل کتابم
خوابم هم که نمی‌آد
پس چی...؟
فقط اومدم اعتراضمو نشون بدم برم
همین

Thursday, February 11, 2010

START!


سلام
چه حس خاصی دارم
بعد از فروپاشی 360 دیگه دل و دماغ نت رو نداشتم
و ندارم
اما
کرم نوشتن
این کرم دوست داشتنی
بالاخره کار خودشو کرد
راستش نمی دونم اصلاً میخوام اینجا چی کار کنم
شاید اومدم که باشم
شایدم چیز دیگه که الان نمیدونم
هر چی هست
فعلاً که اینجام
سوت و کور هم معنی خاصی نداره
دیدم قبلاً انتخاب نشده ورش داشتم
همین

ما اینیم